از آنجا که دانشي ترين گفتار دربارهء پيدايي نوروز در شاهنامهء فردوسي آمده است، نخست ميبايستي که شاهنامه را با نگاهي جز آنکه تا کنون به آيين بوده است، بررسي کنيم!
بخش آغازين شاهنامه را تا کنون اسطوره به شمار ميآوردند، و با نگاهي همچون ميتهاي يوناني بدان مينگريستند. بازآنکه در اين بخش شگفتترين گفتارهاي دانشي را دربارهء رويدادهاي ايران باستان، پيش از جدا شدن تيرههاي گوناگون را دربردارد.
از آن جمله همواره از «پديد آمدنِ» زمين و گياه و جانور و انسان سخن ميرود و چون به انسان ميرسد گفتار چنين است :
چو زين بگذري، مردم آمد پديد شد اين بندها را، سراسر کليد
سرش راست بر شد، چو سروِ بلند بگفتارِ خوب و خرد، کار بند
که در اين گفتار همان نگاره آمده است که دانش امروز زيست شناسي ميگويد و در تصويرها نشان ميدهند :
«در آغاز، تيرههاي پيشين، خميده بودند و پيکري همچون ديگر جانوران پوشيده از پشم داشتند و نرم نرم بالاي تيرههاي تازه بلندتر شد، تا به انسان امروزي رسيد که قامتي راست دارد، با سري افراشته!»
در بيت دوم حقيقتي شگفتتر نيز وجود دارد : انسان از آغاز سخنگو نبوده است (سخني خلاف آنچه که در همهء فرهنگ جهان بدان باور دارند) و چون گفتار پيش آمد، با تبادل آن، کم کم، انديشه نيرومند شد، و به دنبال انديشه، خزرد پديدار گرديد و نيرو گرفت.
شگفتي اين گفتار هنگامي بيشتر ميشود که بدانيم در فرهنگ ايران آغاز سخنگويي مردمان با واژهء فَرواک (fravāk) آمده است که بخش نخست آن فرَ (fra) پيشوندي است که حرکت به پيش را نشان ميدهد و «واک» از ريشهء وَچ سنسکريت، و اوستایی همان سخن و گفتار است که در زبان فارسي در ترکيبهاي آواز (←واز=واک) و پتواژ (patvāź) به معني انعکاس آوا، و واژه، و در زبان انگليسي بگونهء vois هنوز کاربرد دارد. و بر روي هم، فرواک به معني آغاز سخنگويي و پيشرفت آن است، و با همين پيشرفت است که نرم نرم، خرد انسان نيز برتر و برتر ميشود.
***
با اين پيشگفتارِ کوتاه که دربرگيرندهء يکي از مهم ترين رويدادهاي زندگي انسان است به موضوع نوروز وارد ميشويم.
در شاهنامه اين دو بيت دربارهء نوروز آمده است :
سر سال نو، هُرمزِ فَروَدين بر آسوده از رنج تن، دل زکين
بزرگان بشادي بياراستند مي و جام و رامشگران خواستند
باستانشناسان، پيدايي سفال را بزرگترين دستاورد فرهنگي انسان در شمار ميآورند و پيداست که پيش از پيدايي سفال، امکان پختن خوراک و جابجا کردن مايعات نبوده است. زيرا که اگر با سنگ، هاوني نيز براي کوبيدن دانهها ميساختند، امکان جابجايي آن نبود اما سفال که سبک و قابل حمل بود، همهء کارها را آسان کرد و پيداست که نگهداري ميوهها، براي فصل زمستان، کم کم، انسان را بسوي ساختن «مي» رهنمون شد؛ و شگفتي آنگاه بيشتر ميشود که بدانيم پيدايي سفال، و جام مي به هشت هزار سال پيش بازميگردد. و در همين زمان است که نخستين سازهاي موسيقي نيز پيدا شد، و در همين زمان نيز نوروز پديد آمد، و سالماري، و شناسايي گردش سال، بهآيين شد.
چون سخن بدينجا رسيد، با دو شگفتي ديگر روبرو ميشويم :
نخست آنکه : لازمهء شناختن روزِ نو، يا خورشيدِ نو که در فروردين ماه، همزمان با برج بره در آسمان طلوع ميکند، در گرو شناختن دوازده برج آسمان و پديد آمدن دانشي است که امروز آن را اخترماري (نجوم) ميخوانيم، و پيدايي اين دانش شگفت نيز به هشت هزار سال پيش بازميگردد.
سخن ديگر : پي بردن به اينکه در هرمزِ فروردين يا روز نخست فروردين ماه، اندازهء روز با اندازهء شب برابر ميشود، نيازمند گونهاي دستگاه زمان سنج است که امروز آنرا «ساعت» ميخوانيم! و دستگاهي که از زمان پيدايي نوروز تا شست هفتاد سال پيش براي تعيين زمان آبياري در کشتزارهاي ايران بکار گرفته ميشد دستگاهي بود که آنرا پَنگان (pangān) ميخواندند که عبارت بود از يک کاسته سفالين (و بعدها فلزي) که در تهِ آن يک سوراخ پديد ميآوردند و آنرا روي تشتي پر آب مينهادند، و اندک اندک آبِ تشت از آن سوراخ به درون کاسه ميرفت و چون کاسه پر ميشد، به درون آب غرقه ميشد، و زمان نهادن کاسه تا فرورفتن در آب را «يک پنگ» بشمار ميآوردند . . . و چون بيدرنگ پنگي ديگر را روي آبِ تشت مينهادند، پنگ دوم آغاز بکار ميکرد و همچنين تا پايان شبانروز!
پيدايي پنگِ سفالين يا نخستين ساعتها نيز به هنگام پيدايي سفال بازميگردد. يعني هشت هزار سال پيش!
ساختن نخستين ساعتهاي جهان بر دست ايرانيان خيلي جاي شگفتي ندارد. زيرا که در نوشتههاي باستاني آمده است که خليفهء عرب حاکم بر ايران ضمن هدايايي که براي شارلماني فرستاد يکي جام شراب خسروپرويز است که هنوز در موزهء فرانسه نگهداري ميشود. و ديگر؛ ساعتي بزرگ بود که دو برادر ايرانی ساخته بودند، و در ميدان بزرگ پاريس برپاي کردند، و هر روز در ساعت 12 ظهر خروسي از آن بيرون ميآمد و آواز ميخواند...
از رويدادهاي زمان هم يکي اينکه آن سال فرانسه دچار خشک سالي شد، و مردم پاريس گفتند که خروسي که از آن ساعت بيرون ميآيد شيطان است و بر اثر وجود اوست که خشکسالي رخ نموده است. پس چارهء کار در شکستن، و نابود کردن ساعت است، و چنان کردند!
***
اين داستان را نمونهاي ديگر نيز هست چنانکه ايرانيان نخستين راهِ آب را از درياي سرخ به رود نيل و از آنجا به درياي مديترانه گشودند تا سه قارهء شناخته شدهء باستاني را با راه آبي بيکديگر پيوند دهند، و هنگامي که روميان بر مصر مسلط شدند، آن راه آبي را پر کردند!!
خوشبختانه دستِ زمان، سنگنوشتههاي ايراني را نگاهباني کرد و نشان داد که راهِ گذر کانال آبي ايرانيان از ديدگاه دانش مهندسي از کاري که مهندسان فرانسوي 2400 سال پس از آن کرده بودند، برتر بوده است، و يکي از کانالهايي که ايرانيان در کشور يونان کشيدهاند، «کانال آتوس» هنوز کاربرد دادرد، و کشتيها از درون آن ميگذرند. ***
بر بنياد آنچه که گفته شد، جشن نوروز برترين جشن جهان است و آن پاسداشت و بزرگداشت دانش رياضي و اخترماري و گاهشماري و موسيقي است، که همراه با شراب، و جام (يعني سفال) به جهانيان پيشکش شد! و به همين دليل است که با گذر هشت هزار سال و با آنهمه يورشها و کشتارها و کتابسوزي و تباه کردن آثار فرهنگ ايراني، هنوز از سوي ايرنيان پاسداري ميشود، اما از آنجا که سدهها است که بجز دو دورهء کوتاه يعقوب ليث و کريمخان زند، ايران داراي حکومتي ايراني نبوده است، چهرهء واقعي اين جشن، زير سبزه و گل و هفت سين و آرايش سفره و شادي و پايکوبي گم شده است، اما در جهان به جايي رسيدهايم که اراده کنيم، و چهرهء واقعي نوروز را که يادآور کوششهاي دانشي نياکان است پاس بداريم . . . کاري که کم کم جهان خفتهء غير ايراني نيز بدان پي ميبرد، که اگر آغازي درست براي سال بخواهيم، همانا، آن آغاز سال ايراني است که با جنبش جان جهان نيز همراه است.
اين يک سخن پاياني را نيز بشنويم :
اروپائيان که اخيراً منکر پيوندشان با ايران شدهاند، بهنگام مهاجرت ازدشتهاي ايران باستان کيش مهر ايراني را نيز با خود بسرزمينهاي تازه بردند، و گاهشماري باستاني آنان نيز همان گاهشماري ايراني بود، اما با پذيرفتن کيش مسيح آغاز سال خويش از دو ماه به عقب کشيدند تا همزمان با زايش مسيح بشود! و بهمين دليل است که ماههايي که با شماره، نام گرفتهاند، هر يک دو ماه به عقب کشيده شدهاند، چنانکه ماه سپتامبر که ماه هفتم است (sept) نام ماه نهم را بخود گرفته است. همچنين است اکتبر (هشتم) و نوامبر (نهم) و دسامبر (دهم) که امروز نام ماههاي دهم و يازدهم و دوازدهم است.
و اين دليل از خورشيد روشنتر است که اروپائيان از ايران بدانسوي مهاجرت کردهاند. (سخني که در شاهنامه زير عنوان مسافرت سلم يا سرمتها بسوي غرب آمده است).
و اگر ندايي را که در اين سالها از سازمان يونسکو، يا سازمان ملل متحد دربارهء گاهشماري ايران عنوان شده است بگوش گيرند، بايستي که سالماري خويش را دوباره بسوي سالماري ايراني بکشانند، و از يک گونه سالماري نادرخور دور شوند.